طاهاطاها، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

طاهای بابا و ماما

طاها کچل می شود

سلام دوستان دیدید موهای من چقدر قشنگ بودند اصلا دخترا واسه موهام عاشقم میشدن باد که می اومد موهام توهوا می رقصیدند این مامان و بابای من یه نقشه کشیدند منو بردن حموم بابام هی میزد یه دفعه دیدم موهام می افتند هر چی جیغ کشیدم فایده نداشت مامانم منو محکم گرفته بود نمیتونستم در برم خلاصه کچل شدم خودمونیم تو کچلی هم دختر کشم ببینید: ...
16 مهر 1393

طاها در دومین سال نو

تحویل سال نو من اهواز بودم ژستذ گرفتم عینک دودی زدم خلاصه کلی با بابا و مامانم بهم خوش گذشت ولی خوب اونا من گذاشتن پیش مامان بزرگ و رفتند آبادان خرمشهر بهبهان شیراز و بندر دیلم به نظرتون اشکالی داره آخه من یک سال و سه ماهم بود بهتر بود خونه بمونم آخه مامانم میترسید مریض شم خدای ناکرده ، خلاصه دل تنگم به شما بگه که گشتن و گشتن و  رفتند حافظ و ...،گشتن اونها صبح شروع میشد غروبی پیش من می اومدن آخه تحمل دوری منو نداشتن من هم پیش مامان بزرگم بهم خوش می گذشت تازه هر جا می رفتند کلی اسباب بازی و لباس واسم می اوردند من هم که تازه شروع کردم به حرف زدن میگفتم ماشین ماشین اونها هم کلی ماشین واسم می اوردن از بندر دیلم یه گربه ای واسم اوردن هرچی می...
16 مهر 1393

دلیل دوری من

سلام دوستانم من مامان طاها هستم مدتی به وبلاگ پسرم سری نزدم امسال تا خالا زیادسال خوبی نبود واسم خالم و پسرعمو و عمو و زن عمو و پسرعمم فوت کردند خیلی بهم سخت گذشت و سرم شلوغ بود به یاد عزیزانم کمی از وبلاگ دور بودم واقعا اگر کسی رو از دست ندی قدرشو نمیدونی تواین مدت سعاد دختر برادرم عقد کرد پسر برادرم ازدواج کرد و فاطمه جون دختر عموی شوهرم عقد کرد که بایددر اینجا به دلیل فوت عمو نتونستم در عقدش حضور پیدا کنم از ش عذرخواهی میکنم دوستان مطالب بعدی طاهارو حتما بخونید ممنونم
16 مهر 1393

طاها یاعلی میگه وسلام میکنه

طاهای عزیزم یاد گرفته سلام کنه و میگه ییام، وقتی یا علی میگیم میگه علی، ضمنا از کفش تن تاک خوشش میاد وقتی تبلیغشو میزارن میره جفت تلویزیون و میگه ت تاک،ر استی یادم رفت بگم صلوات هم که یفرستیم دستشو رو صورتش میزاره و صلوات میفرسته،مامان بزرگش هم که نماز میخونه طاها باهاش سجده میکنه و رو زمین میخوابه و صورتشو رو زمین میزاره لباشو حرکت میده یعنی نماز میخونه مثل مامان بزرگش خداحفظش کنه پسر نازو عزیزم....وقت نهار که میشه غذا میکشم بابا بابا میکنه که یعنی باباشو صدامیزنه غذا بخوره یاد گرفته همه چیز هارو بده به من و اگه چیزی تو دهنش بزاره در میاره و میده به من ،از طرفی دیگه یاد گرفته دستاشو و سرشو تکون بده یعنی میرقصه،ضمنا منو گاز میگیره کلی کیف ...
4 بهمن 1392

طاها بابایییه

طاها یاد گرفته بگه چته چرا نه آب  پا راستی اسم باباشو هم صدا میزنه کلی بابایش شاد شد ضمنا طاهای من خیلی بابایییه از سر کار که میاییم من با ذوق و شوق که میام تو اون چهر دست و پا میدوه میاد سمت باباش میبینیییییییییید حالا این به کنار اسم باباشو صدابزنی میگه نه بابا دیشب بابایش یادش داد لحظه ای بدون گرفتن بایسته اون هم چند بار بدون کمک ایستاد کلی خوشحال شدیم مکعلومه دیگه میخواد راه بره طاها از حموم کردن  و آب بازی خیلی خوشش اومده هر کی میره حموم میخواد بره دنبالش ضمنا مامان بزرگش یه وان خوشکل واسش خریده اون هم تو وانش کلی دست و پا میزنه یادش دادیم هم که با بابایش باید بره حموم طاها وقتی بابایش خوابه میره رو بالشت باباش سرشو...
19 دی 1392