طاهاطاها، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

طاهای بابا و ماما

نخوابید بیایید بامن بازی کنید قابل توجه عمو کرم و عمو مصطفی

طاها جونم چهل روزت شده بودکه عمو کرم و عمو مصطفی با خونواده ها  از لرستان اومده بودن تورو ببینند و کادو بدن شب که خواستن بخوابن تو شروع کردی به گریه کردن حالا کجا آروم میگرفتی آره درست حدس زدی تو بغل عمو کرم عمو کرم هم تاصبح بیدار باش بود و با تو قدم میزد ما تورو میگرفتیم گریه میکردی بلهههههههههههههههنه عمو کرم نه عکومصطفی و نه من و بابا و مامان بزرذگ نخوابیدیم بقیه هم به تبع ما بیدار بودن . تا صبح وضعیت ادامه داشت بردیمت بیمارستان ابوذر همون جا حالت خوب شد بارون هم می اومد برگشتیم خونه مهمونا میخواستن برن بزرگ شدی باید تلافی کنی ممنونیمممممممممم عمو کرم ممنونیممممممممممممممممممممم عمو مصطفی ...
13 آذر 1392

اولین کسی که دست طاها را گرفت

اولین کسی که دستتو  گرفت خانم دکتر بود من باید ازش خیلی ممنون باشم خیلی واسه تو من زحمت کشید وقتی به دنیا اومدی همون لحظه اول دستتو گرفت و بهت گفت چشای من سلام خدا نگهدارش باشه  ازت مممنونیممممممممممممممممممممممممممم خانم دکتر ...
12 آذر 1392

نفس منی طاها جونم

طاها جونم وقتی خواستی بیای خیلی نگرانت بودم فشارم رفت بالا نفسم گرفت بهم اکسیژن وصل کردن ولی با دیدنت نفس بهم برگشت  حالا بدون نفس مامان به تو بنده
12 آذر 1392

اولین سفر

اولین سفرت طاها جونم به قم بود چون از بابایی دل نمیکندی نگرانت بودیم بابا که امتحان داشت مارو هم با خودش برد یه جا کلیدی به اسم طاها هم واسش خریدم
12 آذر 1392