طاهای بابا و ماما

عادت بدیه ولی از 3 ماهگی من مامانی یادت دادم زبونتو در بیاری ...

از3 ماهگی دنبال وسایل خونه و سفره بودی  سفره رو میکشیدی الان هم که میبینی لیوانو گرفتی هر چی میگیم کخ فایده نداره جگر مامانش ...

طاها جونم تو هر عکسی خودش ژست میگیره ببینید طاها جونم از اول تو عاقل به نظر رسیدی و من میدونم تا آخر اینجوری بهانه اصلا نمیگیری بچه خوبی هستی با مامان راه میای ...

طاها جونم یاد گرفتی با موبایل کار کنی گوشی رو میگیری زنگ میزنی کلی میخندی تازه با تلفن هم حرف میزنی فکر میکنی همه بابایتن تو خیلی بابایی هستی بابایی هم که سرکاره میری سراغ تلفن برمیداری میگی بابا تا واست شمارشو بگیریم عکسای موبایل رو هم خودت نگاه میکنی گلممممممممممممممممممممم فدات بشمممممممممممممممم پسر باهوشم

طاها جونم وقتی میرم سرکارو میام سعی میکنم باهات بازی کنم حتی اگر خسته باشم شب هم تاهرساعتی بیدار باشی باتو بیدارم ...

طاها جونم از 4 ماهگی آواز میخوندی هرچی میگیم تکرار میکردی اینهم نمونش ...

طاها جونم اینجا وارد یازدو نیم شدیماهت هست شب عکستو گرفتم داری با من و مامان بزرگ بازی میکنی ...

اینجا ساعت 3 شبه دیگه خوابت میاد خسته شدی بغضت گرفته تا بخوابونیمت عزیزمیاینجا 11 ماه و نیمی ...

طاها جون یاد گرفتی اونهم تو یازده ماهگی که اگر بخوام عکس ازت بگیرم بخندی من هم که ازخدامه هی ازت عکس میگیرم فدات بشه مامانیییییییییییی ...

طاها جونم با وجود اینکه من خیلی بهت میرسم ونگرانتم ولی تو بابایی در اومدی الان هم یه عکسی واست گرفتم که چه راحت تو بغل بابایت خوابیدی اونهم تو دو ماهگی یه روز ظهر بابات از سرکار اومد وتو اون خواب بودید دیدم دستتو درلز کردی و دستشو گرفتی و خوابیدی دستاتون به هم وصل بود اون هم تو دوماهگی باورت میشه ...